پا به کلمه

؟

کلمه ها تنانگیِ تجربه اند.

شایان تدین
صادره از بندرلنگه

shtkian@gmail.com

بیهودگی همچنان بیهوده بود و بی میلی همچنان بی میل، اما یک نیرویِ حیاتیِ مبرمِ جنون آسا بر من مسلط شد. هنوز نمرده بودم.
"اینگمار برگمان"

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

از نوشتنِ یادداشت زیر یک سالی می گذرد. در آن روزهای پر هیاهوی معاونتِ دانشگاه، چند نشریه قرار بود اقدام به در آوردن پرونده ای درباره ی اوضاع بکنند و این مختصر نیز در بین شان باشد. که نه آن ها در آمدند و نه پرونده ای شکل گرفت. این یادداشت هم که چندباری بازنویسی و اصلاح شده بود تاریخِ مصرفش گذشت و ماند روی دسکتاپ. نسخه ی زیر، اولین، تندترین و سراسیمه ترین نسخه ی یادداشت است.
 ویژگی ­های هر جمعیت و جامعه ای با ویژگی­ های مدیریتی آن جامعه رابطه­ ی متقابل دارند و یکدیگر را هم­پوشانی می­کنند. چنان که ترامپ از جامعه و فرهنگ آمریکایی جدا نیست، احمدی نژاد نیز منفک از جماعت نبود. امثال این­ ها با پوپولیسم به قدرت می­ رسند، جنسی از جوِ غالب دارند و چیزهایی را بر جو و جامعه، خاصه در دراز مدت تحمیل می­ نمایند. گفتمانِ احمدی نژاد، "ضد گفتمانِ احمدی نژاد" همچنان برقرار است. با سیاسی کاری و سیاست زدایی و دغل بازی و لمپنیسم. در همچین شرایطی تنها یک بخش، کانون یا تشکل مبتلا نیست؛ تا باقی مصون بمانند. ابتلا فراگیر و تعمیم پذیر است. خانه و خانواده و خیابان و دانشگاه و مجلس و دولت ندارد. فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و ورزشی نمی شناسد. "ضد گفتمانِ ابتذال" جو غالب است و معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز نمونه­ ی برجسته ­ای است.
 با تهی کردنِ کلمه ها از معنا حالا دیگر همه اصلاح طلب اند! مساله­ ی مهم تر اما موضع کسانی است که داعیه دارند. آمده اند. حضور دارند. حضوری اما به غایت آفت گونه. مشکل و دشواری اصلی شیوه­ ی مدیریتی نیست؛ اگر چه دامن زده است به عدم درک و شعورِ فرهنگی و روابط غیر حرفه­ ای و برخورد سلیقه ­ای و توهین آمیز. نوکِ پیکانِ این قلم اما به سمتِ خودمان است. به سمتِ دانشجویانی که دغدغه دارند و لابد دغدغه دارند یا باید دغدغه داشته باشند که پا در این مکان نهاده اند. دغدغه­ ی فعالیتِ فرهنگی و یادگیری. دغدغه­ ی بسترسازی برای خود و دیگران که در این روزها مبدل به آسفالت شدن عده ­ای دغدغه مند گردیده است. دوستانِ من! مدیر و معاون، مدیر و معاون اند و وظیفه شان رسیدگی به مطالبه های ماست. بگذریم از جنابِ رئیس که کمتر اطلاعی از شرایط و برنامه ها ندارند و بی لیاقتی و محافظه کاری شان زبانزد خاص و عام است. مساله موضع گیری ماست. آلودگیِ فضا دامن گیر است. باید مراقب بود و فاصله نگه داشت. تحت شرایطی که نهاد مدیریتی کمتر اعتنایی به برقراری رابطه­ ی سالم و فعال ندارد و خلاصه شده است در طعمِ دمنوش و چای سبز و ژست های اینستاگرامی. تحتِ شرایطی که جایگاه ­ها مشخص نیستند و هیچ دستورِ کار و اساسنامه ­ای قانونی موجود نیست. تحتِ چنین شرایطی کارشناسان فرهنگی کمتر لیاقتی به جایگاهی که در آن هستند ندارند. اولویت­ ها و تشخیص ­ها از جنسِ فرهنگ و هنر نیستند. تحت چنین شرایطی پر­واضح است عادت به ولنگاری و ریاکاری و دخالت های بیجا و برخوردهای توهین آمیز پوستین می شود و خنثی بودن و محافظه کاری عمقِ چنین پوستینی. معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز، جایگاهِ فرهنگی شیراز و دانشگاهِ شیراز با پشتوانه ی قوتِ قلب بخشی که دارد جایگاه خیلی از این آدم­ های حاضر نیست که بانیان و فعالانِ مهد کودکِ معاونتِ فرهنگی گردیده اند. برقراری گفتمان انتقادی را بر نمی ­­تابند و ظرفیت ­­ها را  بی مایه نموده اند. غرض، طبق معمول حذفِ تدریجی دغدغه ­مند هاست و حذف تدریجی با تخریب روانی همراه است. با عدمِ درک مشخص از وضعیت و عدم ارتباط و کناره گیری عده­ ای و متعاقبا کیسه ­کشی و دلقک­ بازیِ عده ­ای دیگر. آمال­ ها و آرزوها تهی شده ­اند و مدیران تنها به ابتذال و جنجال وقع می گذارند. نمونه ­ها عیان است و حاجت به گفتن و تک به تک برشمردن نیست. نمونه های واکنش و عدم واکنش آقایان نیز عیان است. رویکردشان هر چه بوده عملا منجر به حذفِ تدریجی شده و حذف هم کرده اند. قضاوت بر شرایطی است که مشاهده می­ شود. شرایطی که نتیجه ­ای بار نیاورده مگر جزیره­ ای کار کردن. مگر خود سانسوری­ هایی که به اختگیِ فرهنگی انجامیده است. شرایطی که دلقک بار آورده است و رزومه پُر کرده است. رزومه ی کاری هم که سازندگی نمی طلبد. ارتقا که برایشان اهمیتی نداشته است. ارتقایی که من و امثالِ من می طلبیم که برای حاشیه روی و تلفِ وقت و خوش گذرانی نیامده ایم. برای پیش­برد خود و علایق مان آمده ایم و تمام! کارمندِ کس و جایی نیستیم و برای خوشایندِ آقایان کار نمی کنیم. در چنین شرایطی باید با صدای بلند حرف زد. باید رو بازی کرد. باید مطالبه گر بود. پدرخواندگی در کار نیست. باید از این فضای بیمارگونه ­ی ریاکارانه ­ی متفرعنِ متحجر فاصله گرفت و با صدای بلند فاصله گرفت و فروتنانه و بی های و هوی کار کرد. معیار، شعار و کلماتِ توخالی نیست. معیار، رویکردی است که اتخاذ می شود و رویکردِ اتخاذ شده است که میان خاتمی و احمدی نژاد فاصله ایجاد می کند. نه پُستِ اینستاگرام عده ای و داد و هوار عده ای دیگر. رویکرد، فعالیت می آورد. گوریلِ بنفشِ انگوری، فرهنگِ پنهانکاری و تجدیدِ رویکردِ حذف گرایانه است. گفتمان احمدی نژاد است در پوستینِ خاتمی. ابتذال و لمپنیسم، ابتزال و لمپنیسم است. شارلاتانیسم شارلاتانیسم است. چپ و راست نمی­شناسد. باید از خود کَند و به جانِ این استخوان های مرده ملحق شد تا بلکه جانی دوباره بگیرد و کلمه ها در عمل از سر متولد بشوند.
۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۳۳
شایان تدین

 سرمقاله ی شماره ی چهارم سی و پنج میلی متری/ کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز/ دی و بهمن 1395 

بلند­پروازی­های ما را جدی بگیرید!

 قرار بر این نبود که سرمقاله را من بنویسم. شد و لاجرم می­نویسم. در فرصتی کوتاه با نکاتی قابلِ ذکر که فی البداهه در یادم است:

 هر شماره از این مجلد فرصتی برای بهتر شدن است. هر شماره برای ما تمرینی است برای شماره ­ی بعد چنان­که هر آن­چه عملا به عنوانِ کار فرهنگی و با پیشوند دانشجو انجام می ­دهیم نیز چنین است. غرض تجربه اندوزی است و ایجادِ فرصتی برای خود و دیگران. فرصتی که ازمان گرفته شده. غرض مهیا­نمودنِ بستر است؛ بستری که هرگز ندید ه­ایم و نداشته ­ایم. ُپر­واضح است که در این میان موانع کم نیستند. اختلاف نظرها فراوان اند و افت ­و­خیزهای روانیِ هر کدام­ مان دامی دیگر است. نتیجه این که همیشه تاخیرهایی بوده که انگیزه­ کاه و ذوق­ کُش اند. مثل همین شماره که به هر حال با تاخیری یک­ماهه به دستِ شما می­ رسد. تازه اگر به دستِ کسی برسد و آن­کس شما باشید، حوصله کنید، لطف فرمایید و به بلای خواندنِ این کلمات دچار شوید. همه­ ی ما دانشجوییم و من گمان می کنم کانون فیلم­­ و عکس دانشگاه شیراز با پشتوانه­ ی روشنش قدرِ مسلمِ بیشتری دارد از آنچه این روزها می بینید و فرضِ من این است که این گروهی که مشغول به کار است این تاریخ را می­داند و قصدش نازیدن بدان نیست بلکه پل زدن است، بر شانه ایستادن است و در حد و اندازه­ ی آن قدر، عمل نمودن. تا این چند سالی که دانشجوییم و دانشجوی دانشگاه شیرازیم کاری کرده باشیم درخور و تجربه­ ای اندوخته و چیزهایی آموخته و فرصتی برای چندی مهیا نموده باشیم. ما اولین نیستیم و چنین توهمی نیز نداریم چرا که آگاهیِ تاریخی و ارتباطاتِ واقعی توهم زدایند.

 طی ترم گذشته برنامه ­های متعددی برگزار شد و واکنش­ها طبقِ قاعده یکسان نبودند. برنامه­ ها از قبیل نمایش­های هفتگی، کارگاه، جلساتِ سیر مطالعه، نمایش­های پراکنده و نمایش­های خاص تر با حضور عوامل و منتقد و... بودند. واکنش­ها هم به اندازه­ ی تفاوت مخاطبان هر یک از برنامه­ ها متفاوت بودند. فرضِ ما این بوده که دیدن و خواندن مقدم است آن هم در این شرایطِ مشوش که گفتن از آن در این اصطلاحا سرمقاله ممکن نمی شود. فرضِ دیگرِ ما این است که سلیقه و ساختن متاخر است. شما باید پیش­تر دیده­ باشید، خوب دیده­ باشید، سنجیده ­باشید و از آن فراتر قدرتِ سنجش داشته باشید. در ترمِ جاری نیز همین دیدگاه برقرار است و برنامه هایی اساسی در راه است از جمله جشنواره­ ی ناخدای سینما، استاد ناصر تقوایی که فکر میکنم سرآغاز خوبی باشد برای هر کدام از ما و خبر آن­که شماره ­ی بعدی این مجلد به طور کامل به ایشان اختصاص خواهد داشت و شخصا امید و ذوق فراوانی بدان دارم.

 نکته­ ی اول و آخر: کارِ فرهنگی دویدن است و گلو دریدن. خاصه در دانشگاه ­ها و خاصه به عنوانِ دانشجوی دانشگاه شیراز. خلاصه با همه سنگلاخ­های پیش رو، با همه تاخیرهایی که خاصیت­ مان شده و نمی شود به گردنِ کسِ خاصی انداخت، با همه طعنه­ ها و تشرها ما جماعتِ هنوز به دوران نرسیده بلندپروازی­ هایی در سر داریم که گام به گام بلندتر می شوند. راه بر توهم نیز بسته ایم و دایره­ ی توانمان را در عمل نشان خواهیم داد؛ بنابراین بلند پروازی های ما را جدی بگرید!

شیراز، بهمن 95

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۴۵
شایان تدین