پا به کلمه

؟

کلمه ها تنانگیِ تجربه اند.

شایان تدین
صادره از بندرلنگه

shtkian@gmail.com

بیهودگی همچنان بیهوده بود و بی میلی همچنان بی میل، اما یک نیرویِ حیاتیِ مبرمِ جنون آسا بر من مسلط شد. هنوز نمرده بودم.
"اینگمار برگمان"

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابتزال» ثبت شده است

 موجوداتی هستیم به غایت محتاج. درگیر و دارِ شناخت های تحریف شده مان از واقعیت، زندگی را به روی آسفالتِ دلمه بسته ای از آنچه پس زده ایم می گذرانیم. کسی نمی خواهد خودت باشی. وقتی کسی می گوید خودت را پیدا کن منظور خودِ کاسته شده در حمقِ عمیقِشان است. خودِ پوسیده و جویده جویده شده به دندان شان. به دندان خودت. موجوداتی هستیم به غایت فریبکار و زننده. جهان همه چیز داشت مگر ابتزال. ابتزل را ما به جهان اضافه کردیم. هیچ کس نخواسته امیالت را دنبال کنی یا کمی صادقانه تر خودت را بکاوی. همه از تو پرسونا می خواهند. پرسونایی برای دوست داشتن، برای منزجر شدن، برای رد شدن، برای قاچ زدن، برای شستن و رفتن و به گند کشیدن. جماعت از آدمی پلاک می خواهد. جماعت ادا و اطوار می طلبد و چنان به خودش مطئن است که دلت می خواهد ریدمانش کنی. نوکِ سوزنِ ته گردی برای ترکیدن این همه دلمه ی چروکیده کافی ست. جهان سال هاست از آن ویرانیِ موعود گذشته است. دروغ ها وز وز وز می وزند. این جماعت به روی خودشان نمی آورند. همه چیز را زیرِ جیغِ برنده ی خنده ای مخفی نموده اند. کسی نمی خواهد باور کند تمام شده است. کسی نمی خواهد ایمان بیاورد به فصلِ سرد. کسی نیست که اعتنایی بورزد به اندکی صداقت ورزیدن در برخورد با عالم و آدم. اندکی کاستن از ابتزال. شکافتنِ دروغ و دغل. شکوفه ی کوچکی پروریدن. ما جانیانی کوچکیم. با شناسنامه هایی که قاطعانه وجود را برایمان به ارمغان آورده اند. و اعدادی که ارزشمان اند. هر روز صبح از همه می خواهیم بابِ یقینِ حقیرِ ما باشند و خود نقشِ فقیر و فریبنده ای از این یقین را به نماش می گذاریم. منطق، فاحشگی است و اخلاق، بردگی. کسی اما به روی خودش نمی آورد. 

۱ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۰
شایان تدین