پا به کلمه

؟

کلمه ها تنانگیِ تجربه اند.

شایان تدین
صادره از بندرلنگه

shtkian@gmail.com

بیهودگی همچنان بیهوده بود و بی میلی همچنان بی میل، اما یک نیرویِ حیاتیِ مبرمِ جنون آسا بر من مسلط شد. هنوز نمرده بودم.
"اینگمار برگمان"

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیر جنانی» ثبت شده است

 ما تقریبا هیچ وقت شبیه خودمان نیستیم.

خولیو رامون ریبیرو

 از بین رفتن مرز بین خواب و بیداری نوعی اختلال محسوب می شود. در ادبیات اما، نویسنده اگر قابل و دانا باشد، محوِ مرزها و جا به جایی خط کشی ها، ترفندی است که جواب می دهد.

 مهم ترین تفسیرها از ماهیتِ جستجوگران دره ی نیستی را می شود لا به لای خودِ کتاب پیدا کرد. کتابی که به خودش می اندیشد و خودش را بازبینی، بازخوانی و تصحیح می کند. ادبیاتی ماورای ادبیات.

 سرنخ هایی را البته می توان ذکر کرد. نویسنده ای از شهر بارسلونا و طبعا وامدارِ فرهنگ و ادبیاتِ غنی لاتین. انریکه ویلاماتاس با جسارتی که از نویسنده های هم زبانش فرا گرفته به قید و بندی بند نیست. آنچه قصه، پژوهش، جستار، خاطره و قطعه ای ادبی را از یکدیگر متمایز می کند در میانِ کارِ او نیست و نوشتن/خواندن که به اینجا می رسد، یک نام الساعه در خاطر جرقه می زند؛ پیرمرد بوینس آیرسی، با شدتِ هر چه تمام تر: خورخه لوییس بورخس. ویلاماتاس بر فرازِ شانه های ادبیات، مدام بینِ نام ها و مکان ها و نقل قول ها رفت و آمد می کند و دستش (چنان بورخس) به هر سمتی که سویی باشد کشیده می شود.

 جانِ سالم به در بردن از یک بیماریِ مهلک. این آستانه، نقطه ی ثقلی است که موجباتِ نوشتنِ این کتاب را فراهم آورده است. یک سو، زندگیِ شخصی ویلاماتاس و تجربه ای که از سر گذرانده است. سویِ دیگر، قصه به قصه ی کتاب _هر کدام به نوبه ی خودش_ ردی از این حادثه را حمل می کنند. واقعیتی است اسنادی که در هر قصه در جای خیال می نشیند. تجربه ای اساسی که طبعا هر کسی را تکان می دهد و به تغییراتی وا می دارد. بعضا این نقطه ی ثقل، که نیروی محرکه بوده به نقطه ی تعلیق بدل می شود و در یک قصه (نینیو) شکلِ مجادله ای با خود را پیدا می کند؛ با خودِ پیش از حادثه. گفتگویی درونی که در یک جا به جایی، بیرونی شده و در جدال پدری با پسرش، تجسد پیدا کرده است.

 هر فراز از جستجوگران دره ی نیستی تجربه ی رویارویی با مرگ است در دلِ زندگی. تجربه هایی نه یک شکل و نه شمایلی. فرازهایی اند پس از آستانه؛ از زندگی، که تعریفِ بلندِ مرگ است و مرگ، که شیرین است برای این که از دست فکر به مرگ خلاصمان می کند. هویتِ کتاب به تکه های پراکنده ی آینه می مانَد. البته که هر تکه برای خودش آینه ای است متمایز و مستقل. اما به هر حال دستی هست که دست از نوشتن نکشیده و این تکه ها را کنار هم گرد آورده. آن دست _ با همه پرش هایش_ پیوستگی این قصه ها را نگه می دارد. راویِ فعال، نوشتن را برای نویسنده نیز تجربه ای خواندنی می کند. با سرک کشیدن به کتاب ها و یادداشت های شخصی و تکرار جملات و صفات. تکراری که بیهوده نیست و تنیدگی کتاب را به رخ می کشد. چه تکرارِ یک نقل قول از کافکا باشد که از پیش در آمد قصه ی اول به نامِ یکی دیگر از قصه ها می رسد و کیفیتش را در همه ی قصه ها دنبال می کند. چه تکرارِ یک سری موتیف که هسته و پیش برنده ی قصه ی روز موعود اند. دست به هر سویی کشیده می شود اما بعضا عاطفه (ایلومینادو)، بعضا روایت(چون او نخواسته بود)، بعضا نویسندگی (روز موعو) و بعضا اندیشه (شکوه انزوا طلبی) نقشِ برجسته تری دارند.

  این روزها از در آمیختنِ خیال و واقعیت زیاد می شنویم. زندگی کردن صفحاتِ یک کتابِ قصه اما ایده ی گستاخانه ای است. توانایی تبدیل شدن همزمان به راوی، قهرمان، قربانی و شخصیت اول از هر قلمی بر نمی آید. این نوعی خاص از در آمیختنِ خیال و واقعیت است که غنی است. چرا که نویسنده از توبره ی سرشارش بی پروا بهره می گیرد و خلاقیتِ شگفتی را طلبیده است.

 اگر  دن کیشوت داستان مردی است که جرئت پیدا کرد به رویاهایش جامه ی عمل بپوشاند، داستان پترونیو هم سرنوشت داستان نویسی است که جرئت پیدا می کند داستان های خودش را زندگی کند؛ او برای این کار حاضر است هر هزینه ای پرداخت کند، حتی اگر به قیمت دست کشیدن از حرفه ی نویسندگی باشد. ویلاماتاس اما دست از نوشتن نکشیده و همه ی این ها را در قالبِ مبدلِ قصه هایش ریخته است. طرح ریختن و نوشتنی که جز از عاشقی به ادبیات و ماورای ادبیات، به آن سوی روشنایی، آن سوی مرگ و زندگی، بر نمی آید. حیف که جز این کتاب به ترجمه ی امیر جنانی و مهتاب صابونچی تحفه ای دیگر از او به زبانِ فارسی در طاقچه ی کتاب هایمان نداریم. 

_girl_reading_a_letter_by_an_open_window_ 

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۹
شایان تدین