این مطلب با تغییراتی پسند و ناپسند، لازم و نالازم (به هر حال بدون اطلاع مولف) در پیش تر دو هفته نامه و اکنون گاهنامه ی اختر/ سال دوم/ شماره هشتم/ چهارشنبه 17 آذر 1395 منتشر شده است.
این روزها، بازار فیلم دیدن و نمایش فیلم در شهر و دانشگاه داغ است. در همین دانشگاهِ خودمان علاوه بر شروعِ خوب کانون فیلم در پخش های هفتگی و برگزاری نشست ها، تشکل ها و انجمن های علمی نیز هر کدام به نوبه ی خود درصدد نمایش فیلم برآمده اند. علاوه بر این ها، همه ی ما از فرصتِ تماشای بی سانسور هر فیلمی در صفحه های کوچک و بزرگِ خانگی و همراه برخورداریم اما به راستی این ها همه در چه شرایطی و به چه قیمتی است؟
فیلم دیدن این روزها عادت شده است. عادتی عجله ای مثل هر چیز دیگرِ این روزها. فیلم دیدن بی آداب شده است و هرکس هرطور دلش بخواهد به مصرف روزمره اش می رساند. موسیقی و کتابخوانی و اساسا مقوله ی فرهنگ امروزه به چنین بلایی دچار است. همه ی ما هر روزه درباره ی هر چیزی که سرِ زبان ها می آید، هر نظری می دهیم بی آن که اطلاع درستی از آن مساله داشته باشیم و حتی پیش تر به آن فکرده باشیم. شرایط ایجاب می کند. شرایط، اطلاعاتِ سریع و بی شماری است که پسِ ذهنِ ما ته نشین می شود و به ما جراتِ حرف زدن می دهد بی آن که قوه ی اندیشیدن و سکوت بخشیده باشد. فیلم دیدن هم از این شرایطِ ایجابی مستثنا نیست. شده است تنقلات و روزمرگی. شده است عاملی برای فراموشی. غافل از این که سینما هنرِ به یاد آوردن است. هنرِ دقیقه های عاطفی. هنرِ سکوت و خیال و تمنا. هنرخاصه سینما باید سرانگشتانش را به روی نبضِ ما بفشارد و قلقلمان داده به حرکتمان وا دارد. حرکتی ذهنی اقل کم. برای آسوده شدن از شرِ هر چه نباید و هر چه اضافه است. برای یه یاد آوردن آنچه طبیعی و انسانی است. آنچه گیرنده های احساسیِ ما را تیزتر و ادراکاتِ ما را گسترده تر می کند. این روزها اما شلوغی مجال نمی دهد. مجالی برای تمرکز نیست و فیلم دیدن از اعتبارِ لازم افتاده است. فرصتی برای تغییر و انگیزه بخشی نیست. همه چیز در وقت گذرانی مابینِ مشغله های بیهوده خلاصه شده است. در چنین شرایطی اعتلا مطرح نیست. زیبایی شناسی قدری ندارد. سینما دیگر هنرِ به یادآوردن نیست و همه چیز به همان سرعتی که به ذهن می رسند، فراموش می شوند.