مطلب زیر، یک سال و اندی پیش، به سفارشی، سرِ مناسبتی، قلم انداز نوشته شد و در بروشوری برای ویژه برنامه ی جمعیت امام علی، به مناسبت روز جهانی کودک، چاپ شد.
نه غم انگیزترین انیمیشنی که دیده ایم، بلکه مدفن کرم های شب تاب، از غم انگیزترین فیلم های تاریخ سینما با سررشته قرار دادن جنگ و عواطف و ارتباطات انسانی در بحبوحه ی بلبشوی ویرانگرِ جنگ است. ویرانی، نه فقط در ساختارِ شهر و تنِ آدم ها که ویرانیِ عاطفه ها و روابط. منتقدانی این انیمه را از بهترین و تاثیر گذارترین فیلم های قرن بیستم قلمداد نموده اند و بیراه هم نگفته اند.
مدفن کرم های شب تاب ماجرای پسر جوانی است که بعد از مرگِ مادرش می خواهد از خواهر کوچکترش تحت هر شرایطی مراقبت کند اما با چالش هایی هر دو گلاویز می شوند. فیلم نوعی روایت جنگ است اما نه در بستری از نفرت و نه با نمایشِ سربازخانه.
تاکاهاتا فیلم را در 1998، در آستانه ی قرن بیست و یکم ساخته است. با او همه ی ما کم و بیش آشناییم و خاطره هم داریم. می پرسید چطور؟ آنه شرلی با موهای قرمز را که در یاد دارید؟ تاکاهاتا سازنده ی آن مجموعه انیمه ی 50 قسمتی است. فیلمنامه ی مدفن کرم های شب تاب را نیز بر اساس رمانی به همین نام نوشته است. فیلمی که با سکوت و سرخیِ عمیقی آغاز می شود و با هن و هنِ درد آلودی در همهمه و شلوغی تداوم می یابد. مدفن کرم های شب تاب انیمه ی کم دیالوگی است که با تصویر، سکوت و موسیقی روایت می شود. در هیچ چیز افراط نمی کند و بنابراین تاثیرش را به سزا می گذارد. درجاتِ مختلفی از قرمز که در سرتاسر فیلم جاری است، جنگ و خاطره ی دردناکش را القا می کند. اجرای دراماتیک ترین لحظات فیلم مسحور کننده است؛ سرراست و موجز، عاطفه را در حد اعلا به حال خود وا می گذارد و می می گذرد.
از همان سکانس ابتدایی تکلیف معلوم است. با یک انیمیشن معمولی شاد و پندآمیز طرف نیستیم. برادر و خواهرِ فیلم قهرمانی از جنسِ قهرمان های انیمشن های هالیوودی نیستند و عاقبت به خیر هم نمی شوند. تنِ لشِ نوجوانی در ایستگاه و بی تفاوتی مردمانی در مواجهه، هیچ شباهتی به قصه ی پریان و شاهزادگان ندارد. در جایی دخترک خطاب به برادرش می گوید چرا کرم های شب تاب باید اینقدر زود بمیرند؟ نامِ فیلم نیز خود بیانگر است. فیملساز از لو دادنِ قصه هم هراسی ندارد چرا که روایتش را در جایی دیگر و بر مبنایی دیگر چیده است. چیدمانی تصویری که یک ساعت و نیم مشغول به دیدنش می شوید و بلکه یک عمر در یادتان باقی بماند؛ با همان غمِ سرخِ مکررش.
تروفو جایی در ستایش شب و مه ژان ژنه نوشته بود "فیلم موثر جنگی فیلمی است که کنش [=روایت] آن اغلب پس از جنگ رخ می دهد، آنگاه که دیگرچیزی جز اندوه و ویرانی به جا نمانده است." مدفنِ کرم های شب تاب اگرچه در گیرودار جنگ است اما راوی (برادر) که حضورِ شبه واری دارد پس از تسلیم، خاطره گونه آن را روایت می کند، دقیقا زمانی که دیگر چیزی جز اندوه و ویرانی به جا نمانده است. راستی مگر جنگ چیز دیگری هم به جا می گذارد؟