پا به کلمه

؟

کلمه ها تنانگیِ تجربه اند.

شایان تدین
صادره از بندرلنگه

shtkian@gmail.com

بیهودگی همچنان بیهوده بود و بی میلی همچنان بی میل، اما یک نیرویِ حیاتیِ مبرمِ جنون آسا بر من مسلط شد. هنوز نمرده بودم.
"اینگمار برگمان"

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روشنفکری» ثبت شده است

    همه چیز ادامه دارد. به بدیِ فیلم هایی که در جشنواره ی فیلم کوتاهِ شیراز دیدم. بدونِ آغاز. بدونِ پایان. کشدار و مریض. کج دار و مریض زندگی می کنم. تابستان در ناتابستانیِ خود و زندگی در نا به سامانی است. می گذرم و می خورم از خودم. از ناخن و پوستِ دستم. از نفرت و حسادت و هزار و یک جور خیالِ ناجور. می خورم و می گذرانم. فکر به فکر، خیال به خیال، کتاب به کتاب و کلاس به کلاس. همه چیز به طور مهلکی ادامه دارد و هلاک نمی شویم. تمام نمی شود. دانشگاه، نظام آموزشی و اداری و کل مملکت در تعلیقی دائمی است. میلِ جنون آمیزی به پایانِ کار دارم. به خطِ آخر. به نرسیدن و حجتِ تمام. اما هیچی. در تابستانی که حالِ تابستان ندارد کلاس های عمومی و زبانم را می روم، کلاس های رانندگی را باید بروم و کتاب به کتاب سر می چرخانم و فیلم پشتِ فیلم می بینم. این روزها بیشتر از فون تریه. یادداشت ها و شعرها در سرم سرگردان اند و گاهی خطی به میلی می رسد و کشیده می شوم به رویِ زمینی سوخته. بیشتر اما بی امان در جای خود مانده سر از فکری به فکری می برم و از خوابی به خوابی می روم. مشغولِ نوشتنِ طرحی برای کارگاهِ زنگِ تفریح، به فکر کردنِ خودم فکر می کنم. به این که چیست و کجاست این فکر که به خودش فکر می کند. به انتزاعی که برخاسته از مادیتِ محضِ است و به تو به تویِ سرگردانی مان. سرگردانی. در کلمه ها فرو می روم و کلمه می شوم گاهی. کلمه ی محض. پوشالی. تو خالی. بی سر. پرکَنده. ترکیب ها را جذب می کنم و ترکیب ها را تحلیل می برم و حل می شوم. مشغولِ نوشتنِ طرحی برای کارگاه به نوعِ تازه ای از فکر کردن فکر می کنم. فکر کردنِ امروزی مان که مثل هر چیزِ دیگری ماهیتش در شکلش است. اینترنت و شبکه های اجتماعی با ما چه کرده اند؟ مدتی مدید آزار می دادم خود را محضِ عدمِ تمرکز و پراکندگی و سرگردانی. ابرداستانی اما در کارِ ابررایانه هاست. فکرها در عصرِ ما کدهایی سرگردان اند. به کارِ این جهان این امتداد نمی آید. طورِ دیگری شده ایم و تمرکز و خطِ پیوسته عناصری نامطلوب اند. عناصری پس زده شده اند. اینترنت حتی در ابتدایی ترین شکلش صرفا ابزاری در دستِ بشر نبود بلکه ارائه ی نوع تازه ای از فکر کردن بود، متفاوت از عصرِ کتابت، عصرِ تفکرِ خطی و متمرکز. با این سرگردانی عظیم و با حسِ آزاری که نشترش به جانم فرو می رود چه کنم؟ فکر کردن به خودِ همین مساله مرحله ای تازه است. جویای احوالِ بیمارِ خود شدن در بی نهایتِ امکانات و سرعت. جویای احوال خود شدن در حسِ تعلیقی که در جانِ این سرزمین فرو رفته و ادامه دادنی صرف به بیهودگیِ محض. میلِ مضری به پایان دارم. به فروپاشی. و فکر می کنم بیهودگی باید کلیدواژه باشد. واژه ای که منافذ را باز کند و جا برای کاوش بیابد. پذیرشِ این که چقدر بیهوده سر به سودا می کوبیم باز فکری است درباره ی فکر و جویای ناخوش احوالیِ خود شدن. همه چیز، مریض، ادامه دارد و هر کدام، زیر به زیرِ ستون های پی افکنده ی ابرداستان، پی کار خود می رویم و سر در سودای خود فرو کرده ایم!

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۲۳
شایان تدین

"اکنون فیلم یک آتش از من جداست و من و دوستانم که آن را ساختیم دیگر به آن نمی اندیشیم. خوب یا بد تمام شده است، ما آن را برای تجربه ساختیم. شاهرخ گلستان تا این زمان فیلمی را فیلمبرداری نکرده بود و فروغ فرخزاد تاکنون فیلمی را مونتاژ نکرده بود. ما می دانستیم که تصاویر ما گویای یک واقعه گیراست و می خواستیم روی این مشخصه یا مزیت تکیه نکرده باشیم. بسیار چاههای نفت آتش گرفته بود و از بسیاری از آتش ها فیلم ساخته بودند و ما می خواستیم حالتی و فضایی دیگر بسازیم، برای همین مدت ها معطل شدیم تا آن را ساختیم.“

ابراهیم گلستان

 

 یک آتش فیلمی ست به کارگردانی ابراهیم گلستان. فیلم برداری شاهرخ گلستان. تدوینِ فروغ فرخزاد. مستندی از سری "چشم اندازها". فیلمی که از گرفتن شات ها تا تدوینش سه سال طول کشید. از 1337 تا 1340.  این مستندِ کوتاه پس از سال 32 و مستندِ "از قطره تا دریا" که آن هم سفارشی بود، دومین کارِ حرفه ای گلستان است که آتش سوزیِ شرکتِ نفت اهواز را به تصویر می کشد. آن آتش سوزی را هنوز بسیاری از بزرگترین حادثه های تاریخِ نفت می دانند و فیلم هم اگر چه گزارشی بود اما پای گلستان و سینمای ایران را به جشنواره های جهانی باز کرد. آن هم برای اولین بار. فتح الباب. 

 ابراهیم گلستان از مستقل ترین روشنفکرانِ ماست. استقلالی که لاجرم تنهاییِ بزرگی را به رخش کشید. در همه ی عمری که تا حالا سپری کرده است. گلستان یک فیلمِ گزارشی درباره ی اطفای حریقِ شرکت نفت را از تیزیِ نگاه خودش گذراند. تا جایی که می شود حضورِ محسوسِ او را دریافت. و دنبال کرد. در همین فیلمِ کوتاه. استقلالِ نگاهِ گلستان را می شود در مقایسه با سایرین، با فضای غالبِ روشنفکریِ آن روزها بهتر متوجه شد. در مقایسه با انقلابی گری های افراطی اصلا همکاریِ او با شرکتِ نفت نابخشودنی بود. کم البته فحش نخورد. از خودی ها. از نویسندگان و روشنفکران. از آل احمد و پرویز داریوش تا ناصرِ وثوقی. در روزهایی که هر کس فحش می داد به همه فحش می داد هر چند "هیچ کس از فحش نمی رنجد الا احمق و به فحش گوش نمی دهد مگر برای پس دادن فحش..." او اما مردِ خودش بود. آدمِ حسابیِ خودش. در فاصله با گمراهی ها و ناسلامتی های کتبِ مطرحِ روشنفکرانِ ما که حالا بهتر دیده/سنجیده می شوند. و آن روزها دیگران را به شدت تحتِ تاثیر می گذاشت. در آن کتاب ها که خواسته/ناخواسته فناوری و ماشین را به کلی تحقیر و منکوب می کردند. در حالی که نویسندگانش اتومبیل های غربی زیرِ پایشان بود و کلاه های فرنگی بر سر می گذاشتند. بر طبلِ تحجر و خودباختگی می کوبیدند. در حالی که پیش قراولانِ عصرِ جدید بودند. پیش قراولانی با ردایِ مریدی که توقی بودند به تقی. گلستان اما عَلَمی بر نیفراشته بود. همواره راه را هموار می کرد اما نه برای این که مسیری بچیند. بلکه برای این که راهِ خودش را برود. در آن حال و روزگار گلستان یگانه است. مردی بی اعتنا و البته متکبر که میان او و دیگران فاصله ای انداخته بود. "فاصله‌اى که به خاطر نبوغ و کار زیاد و حیثیّت انسانى و شعور عمیق و خلاقیّت و خطر کردن او افتاده بود." به قولِ آیدین آغداشلو. 

 خلاصه در چاره ای که باید اندیشید. بهره ای ک باید برد. و فکرِ بکری که باید کرد. در همه ی این ها در همین فیلمِ گزارشیِ کوتاه هم می شود شیارِ گلستان را پی گرفت. در آتشی که افروخته شده است. زبانه می کشد. و مردانی که هفتاد روز چاره می اندیشند. استقامت می ورزند و عمل می کنند. تا به نتیجه ی لازم برسند. فیلم به قولِ بهرام بیضایی "حماسه ی کار" بود و البته چیزی فراتر از این. چه که موسمِ درو در کشتزارِ همسایه از چشم گلستان دور نمی مانَد. همچنان که آواز خوانی مردانِ چادرنشین و لالاییِ مادر و تکانِ تابِ بچه.

 فیلم پس از گذشت این همه سال همچنان دیدنی ست. محضِ حسنِ انتخابِ موقعیت ها. و همچنان می شود بهش فکر کرد و ازش آموخت. چرا که از تیزیِ نگاهِ گلستان گذشته است و ردِ او را دارد.

               ابراهیم

 

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۲
شایان تدین