واهمه های بی نام و نشان
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ
یکی از دلایلی که آدمِ سیر از خواب جَست نمی کند این که نمی داند با بیداری اش چه کار کند. خودم را می گویم. نه که کاری نداشته باشم یا کاری نشود کرد. نمی دانم. یک ترس هایی هم هستند از جنسِ همین نمی دانم. لابد هر چه میل از سرِ لج می طلبد لذاتی هم دارد اما این که نشد زندگی! از همیشه ی خودم یادم است این سری ترس های بی پشتوانه باهام بوده. ترس های سراب گونه ای که به سمتِ هیچی کشیدندم. به سمتِ این که چک نکنم، پا در نگذارم و خلاصه به پا نشدنم ادامه دهم. میلی اگر به لذت هست اصلا باید که بماند. اما کاش خالص باشد. لذتِ آنیِ خالص. نه زیرِ سایه های ترسِ پوچ و اضطرابِ پوچ.