Chaos is a friend of mine
لئوناردو کوهن، چند روز پیش از مرگ نا به هنگامش، ذوق زده از خبرِ شنیدنِ اهدای نوبل به باب دیلن گفته بود: به نظر من دادن جایزه ی نوبل به دیلن، مثل آویختن یک مدال روی اورست به خاطر بلند قد ترین بودن است.
تصمیمِ تازه ی باب دیلن برای رفتن به استکهلم، بهانه ای شد تا برگردم به چند ماهِ پیش. درستِ مثل بهانه ی جایزه ی نوبل که دو ماه بعدش واداشتمان تا به سراغش برویم، حالا به هر شکلی که می شد اما درخور. گزینه های تماشایی یکی من "آنجا نیستم" بود که همیشه در دسترس است و دیگری فیلمِ کمتر دیده شده ی اسکورسیزی. فیلمِ تلویزیونی سه ساعت و نیمه ای که بیش از ده سالی از ساختش می گذشت اما هنوز زیرنویسی به فارسی نداشت. جرقه ای زد که ترجمه ای کنیم و تجربه ای. با همه بی تجربگی رفتیم سراغش و طاقت فرسا بود. یک مقداریش سرِ نابلدی و یک مقداریش هم سرِ اینکه لابد دلیلی بوده که این همه سال کسی به سراغ زیرنویس فارسی اش نرفته. ما که رفتیم _ من و نیما و کامیار_ و ثابت کردیم بی تجربگی هم ثمراتی دارد.
دومین سالی است که نوبل را به اهالی صرفِ ادبیات _ شاعران و داستان نویسان منظورم است_ نمی دهند و این یکی اما شگفت انگیز تر است. خبرِ نوبل که رسیده بود، حتم دارم بیش از همه خودِ دیلن متعجب مانده است. ترجیح داده به روی صحنه اش برود و هیچ اشاره ای هم به این اتفاق نکند. ترجیح داده مدتی بگذرد تا هضم کند آنچه را که اتقاق افتاده است. او که هیچ وقت از خودش نپرسیده بود که ترانه هایش "ادبیات" هستند یا نه حالا پاسخ روشنی را از آکادمی دریافت کرده بود. از انتقادهای به جا که بگذریم این اتفاق، نشانِ پر رنگی است از اینکه دایره ی تاثیرِ ادبی چقدر گسترده شده است و حد و مرزی در سنت ها نمی توان برای آن قائل شد. با این همه شکی نیست که دیلن ترانه سرایی قابل، یک شورشی تمام عیار، یاغی دوست داشتنی و خواننده و موزیسینی خلاق و تکرار نشدنی است. قدرِ او اگر چه گاهی کم پیدا، اما همیشه مسلم بوده است و این جایزه ها صرفا بهانه هایی برای بازشناسی و بازبینی و در خصوص دیلن، بازشنوی اند. ورنه جایزه ها معتبرند به اعتبارِ دارنده هایشان و بس.
تا همین چندماهِ قبل، غیر کتابی که میم آزاد و سعید توکلی پارسان ترجمه کرده بودند، کتابِ دیگری از ترانه های باب به فارسی نبود و آن کتاب هم _با همه مختصر نبودنش_ به کارمان نیامد چرا که غالب شعرها و ترانه های موجود در فیلم را در بر نداشت. بنابرین جسارت کردم و دست به ترجمه ی ترانه های دیلن و شعری از جک کرواک و آلن گینزبرگ زدم. چاره نبود والّا من اهل این جسارت ها نیستم. حالا در همین فاصله ی کوتاه، دو کتابِ دیگر از ترانه های او را نشرهای نیماژ و به آذین ترجمه کرده اند که بر حسبِ تورقی که کردم بیشتر ترانه های فیلم را هم در بر می گیرد. زندگی نامه خودنوشتِ دیلن را هم که به شدت خواندنی است و پیشتر بریده ی کوتاهی از آن در ماهنامه ی تجربه منتشر شده بود، محمد علی برقعی از طریق انتشارات دنیای اقتصاد روانه ی بازار نموده است که آن هنوز به دستم نرسیده.
No Direction Home
باب دیلن و مارتین اسکورسیزی به هم رسیده اند. دغدغه های مشترک درباره ی زمان و پیش رفتن آن ها را به یکدیگر رسانده است؛ حسِ عمیقِ تاریخی هر دوی آن ها، یکی با تاکید بر موسیقی و دیگری با تاکید بر سینما و هر دو با تاکید بر آمریکا.
مارتین اسکورسیزی که خوره ی سینما و از تیزبین ترین کسان در مشاهده ی تاریخ آمریکاست، یکبارِ دیگر نگاهِ نافذِ تاریخی خودش را سیطره بخشیده و به واسطه ی دیلن، بخش دیگری از تاریخِ آمریکا را روایت می کند؛ نیویورکی را که پیش از آن در دار و دسته ی نیویورکی ها به عریانی هر چه تمام تر بر ملا کرده بود و حال، حول و حوش دهه ی رویایی شصت می پلکد. انقلابی در جریان بود و نشانه های تغییر را دیگر نمی شد انکار کرد. انقلابی در سبکِ زندگی و انقلابی در هشیاری. آن زمان که همه چیز آشفته بود و برای هر کس مجذوبیتِ خاصی موجود. برش های اساسی، ریتمِ شگفت انگیز، فراز و فرود در صدا و تصویر همه و همه نشانه های حضورِ قاطع اسکورسیزی اند که پیش تر نیز آخرین والس را تماما از یک کنسرت ساخته بود و خِبره بود در آنچه انجام می داد. هنرِ او در برش ها نمایان است. در انتخابِ تصاویر، صداها و بهره وری از گنجینه ی آرشیوی که به آن دسترسی پیدا کرده بود. تصاویرِ مستندی که به باب محدود نیست و عرصه ی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن روزها را در بر می گیرد. او مکررا از عکس ها استفاده می کند. تصاویر را به جلو و عقب می برد و گاه، فیلم ضرباهنگِ ضربتیِ ترانه های دیلن را دارد و دیلن هم شمایلی از آمریکا را. تصاویرِ مستند هم بعضا از روایتِ تازه ای برخوردارند از جمله تصاویر ترور جی اف کندی، همگام با ترانه ی سخت است بارانی که خواهد باریدِ باب. اضافه بر این ها، روایتِ اسکورسیزی زمان مند نیست. اگر چه پای صحبت دیلن که بنشینیم پا به پای او پیش می رویم، مارتین فواصل را خالی نگذاشته و محدود نیز نپرداخته است. می پرد و ما را با خودش ناگهان از سکوت، آرامش و خلوت، به وسطِ های و هوی پرتاب می کند.
I ain't gonna work on Maggie's farm no more
قسمت اول فیلم با فستیوال موسیقی کانتری نیوپورت در 1963 و با گفتنِ این جمله از زبان یکی روی سن به پایان می رسد: می شناسیدش... مال خودتان است... باب دیلن! باب دیلنِ قسمت بعدی اما به هر دری می زند که اختیارِ از کف رفته اش را بازیابد. تا ثابت کند مالِ کسی نیست. برای از بین بردن برداشتِ تحریف شده ی مردم، برای زیر بار جمع خرد نشدن، همیشه باید فاصله گرفت. گمگشتی برای او مساله ی جدی تری بود از آنچه جماعت از او ساخته بودند و طلب می کردند.
پس از سه ساعت گوشِ جان سپردن به روایت دیلن _ و روایتِ نهفته تری از اسکورسیزی_ سخت بتوان لحن خاص دیلن و صدای خش دارِ گوشنوازش را مثلِ پاسخی بر باد سپرد. این صدا، همراهِ همیشگی است و شاید گاهی کمرنگ بشود اما بهانه ها همیشه ما را به عقب بر می گردانند: برای بازبینی، بازخوانی، باز اندیشی و بازشنوی.