سرمقاله
سرمقاله ی شماره ی چهارم سی و پنج میلی متری/ کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز/ دی و بهمن 1395
بلندپروازیهای ما را جدی بگیرید!
قرار بر این نبود که سرمقاله را من بنویسم. شد و لاجرم مینویسم. در فرصتی کوتاه با نکاتی قابلِ ذکر که فی البداهه در یادم است:
هر شماره از این مجلد فرصتی برای بهتر شدن است. هر شماره برای ما تمرینی است برای شماره ی بعد چنانکه هر آنچه عملا به عنوانِ کار فرهنگی و با پیشوند دانشجو انجام می دهیم نیز چنین است. غرض تجربه اندوزی است و ایجادِ فرصتی برای خود و دیگران. فرصتی که ازمان گرفته شده. غرض مهیانمودنِ بستر است؛ بستری که هرگز ندید هایم و نداشته ایم. ُپرواضح است که در این میان موانع کم نیستند. اختلاف نظرها فراوان اند و افت وخیزهای روانیِ هر کدام مان دامی دیگر است. نتیجه این که همیشه تاخیرهایی بوده که انگیزه کاه و ذوق کُش اند. مثل همین شماره که به هر حال با تاخیری یکماهه به دستِ شما می رسد. تازه اگر به دستِ کسی برسد و آنکس شما باشید، حوصله کنید، لطف فرمایید و به بلای خواندنِ این کلمات دچار شوید. همه ی ما دانشجوییم و من گمان می کنم کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز با پشتوانه ی روشنش قدرِ مسلمِ بیشتری دارد از آنچه این روزها می بینید و فرضِ من این است که این گروهی که مشغول به کار است این تاریخ را میداند و قصدش نازیدن بدان نیست بلکه پل زدن است، بر شانه ایستادن است و در حد و اندازه ی آن قدر، عمل نمودن. تا این چند سالی که دانشجوییم و دانشجوی دانشگاه شیرازیم کاری کرده باشیم درخور و تجربه ای اندوخته و چیزهایی آموخته و فرصتی برای چندی مهیا نموده باشیم. ما اولین نیستیم و چنین توهمی نیز نداریم چرا که آگاهیِ تاریخی و ارتباطاتِ واقعی توهم زدایند.
طی ترم گذشته برنامه های متعددی برگزار شد و واکنشها طبقِ قاعده یکسان نبودند. برنامه ها از قبیل نمایشهای هفتگی، کارگاه، جلساتِ سیر مطالعه، نمایشهای پراکنده و نمایشهای خاص تر با حضور عوامل و منتقد و... بودند. واکنشها هم به اندازه ی تفاوت مخاطبان هر یک از برنامه ها متفاوت بودند. فرضِ ما این بوده که دیدن و خواندن مقدم است آن هم در این شرایطِ مشوش که گفتن از آن در این اصطلاحا سرمقاله ممکن نمی شود. فرضِ دیگرِ ما این است که سلیقه و ساختن متاخر است. شما باید پیشتر دیده باشید، خوب دیده باشید، سنجیده باشید و از آن فراتر قدرتِ سنجش داشته باشید. در ترمِ جاری نیز همین دیدگاه برقرار است و برنامه هایی اساسی در راه است از جمله جشنواره ی ناخدای سینما، استاد ناصر تقوایی که فکر میکنم سرآغاز خوبی باشد برای هر کدام از ما و خبر آنکه شماره ی بعدی این مجلد به طور کامل به ایشان اختصاص خواهد داشت و شخصا امید و ذوق فراوانی بدان دارم.
نکته ی اول و آخر: کارِ فرهنگی دویدن است و گلو دریدن. خاصه در دانشگاه ها و خاصه به عنوانِ دانشجوی دانشگاه شیراز. خلاصه با همه سنگلاخهای پیش رو، با همه تاخیرهایی که خاصیت مان شده و نمی شود به گردنِ کسِ خاصی انداخت، با همه طعنه ها و تشرها ما جماعتِ هنوز به دوران نرسیده بلندپروازی هایی در سر داریم که گام به گام بلندتر می شوند. راه بر توهم نیز بسته ایم و دایره ی توانمان را در عمل نشان خواهیم داد؛ بنابراین بلند پروازی های ما را جدی بگرید!
شیراز، بهمن 95